سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























میزکار من

سلام اربعین تسلیت

یکروز در حالی که با سرویس مدرسه به خانه برمی گشتم و سخت مشغول مطالعه برای کنکور بودم نزدیک بود سرویس مدرسه با یک کامیون تصادف کند وتا چندساعت بعد این خبر به همه ی پایگاه های خبررسانی برسدکه:3نفراز سرنشینان یک خودروی سواری در تصادف با یک خودروی سنگین جان خود را از دست دادند به گزارش پایگاه اطلاع رسانی......:این سرنشینان که شامل 2دانش آموز دبیرستانی و راننده ی خودرو بودند دقایقی پس از تصادف به اورژانس بیمارستان امدادی شهید کامیاب مشهد منتقل شدند وساعاتی بعد به دیارفانی شتافتند قربانیان این حادثه عبارت بودند از: فاطمه کنعانی فرزندعلی اکبر به شماره شناسنامه.........

دراین تفکرات بودم که یادم آمد اگر من قبل از کنکور بمیرم وراجع به هدف درس خواندنم ازمن سوال کنند چه جوابی خواهم داشت؟کنکور برایم هدف بود یاوسیله؟کوچ نزدیک است

روزی در کلاس زبان معلم این موضوع را مطرح کرد که اگر می خواهید ویژگی های اخلاقی مردی که به خواستگاری شما آمده است را تاحدودی بشناسید به کفش های او نگاه کنید ناگهان یکی از بچه ها گفت اگرداماد پانداشت چی؟او فرزند جانبازحسن طلابیگی بود. پدری که دیروز از پاهایش پلی ساخته تا فرزندان ایران اسلامی را به سرمنزل سرافرازی برساند

دیشب درجلسه ی روضه مشغول فرستادن صلوات بوسیله ی صلوات شمارم بودم و مدام به عددش نگاه میکردم که رو به افزایش بودکه یکدفعه دستم خورد به دکمه یreset وعددصفر شد یاد حرف پیامبر افتادم مبادا کاری کنید که درختان شما یکباره در جنت آتش بگیرند


نوشته شده در شنبه 90/10/24ساعت 7:44 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام و عرض ارادت و تبریک و تسلیت...هرچه که این مدت نبودم که بگم....

حدیثی از امام صادق(ع) این مدت شدیدا ذهنم را درگیر به خود کرده است که مضمونش این است:"نسبت به کسی که از او علم می آموزید و نسبت به کسی که به او علم می آموزید تواضع داشته باشید"

اگرتواضع مثل سایر فضایل اخلاقی از قوای درونی انسان و تقوای او متاثرمی باشد به نظر شما تواضع نسبت به استاد بیشتر مصداق تقوااست؟ یا تواضع نسبت به شاگرد؟یا بهتر بگویم از آنجا که بهترین کارها سخت ترینشان است کدام یک از این ها سخت تر است؟

آنچه به ذهن خودم رسید این بود که آدم به طورذاتی و فطری برای کسی که علمش از او بیشتر است و آن علم را به او می آموزد احساس تواضع دارد اما احترام و تواضع نسبت به شاگرد مساله ای است که کمتر جایی مطرح شده است شاید چون سخت تر است وشاید به نظر بعضی ها اصلا تواضع نسبت به شاگرد محال باشد..نمی دانم در هرصورت گاهی با خواندن بعضی احادیث لازم می شود در دینداری خود مرور و تجدید نظر کنیم

راستی دیروز در مدرسه یمان سمینار پرسش و پاسخ دینی برگزار شداستاد می گفت:"یکی از دلایلی که لذت عباداتمان را از دست داده ایم عدم کنترل چشم است کسی که نگاهش در اختیار خودش باشدعزت و جلال خداوند را در قلب خودش می بیند وشیرینی ایمان رادر قلبش می چشدو شورواشتیاق برای عبادات را احساس میکند..." کوچ نزدیک است ای همسفران بیدار باشیم...


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/7ساعت 4:3 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

این روزهاهروقت حرف از مردم آخرالزمان و فحشا می شود در نظرمان زن های بی حجابی می آیند که در خیابان هستند ویا زنانی که باخرید وسایل اضافی به تجملات می پردازند...یعنی تقریبا زنها مصادیق واضح آخرالزمان هستند در اینکه مرد از دامن زن به معراج می رود شکی نیست اما...مردانی که در این روزگار جزئی ترین خریدها را به همسرشان واگذار می کنند تا اینکه حتی زنان باحجاب هم بیش از حدلازم در جامعه حاضر شده اند "مردان آخرالزمان" نیستند؟؟

مردانی که حتی به ظاهر وجهه مذهبی دارند و به خاطر حضور در جلسات فرهنگی و مذهبی از خانواده یشان غفلت می کنندو همسر و دخترجوانشان باید برای هرکاری به بیرون از خانه مراجعه کنند"مردان آخرالزمان"نیستند؟همین مردها دائما از حضور زیاد زنان در جامعه می نالند خب برادرمن! یکی از همین زنها همسرتوست که به ناچار به خیابان آمده مگر معصوم(ع) نفرمود:بهترین شماکسی است که برای خانواده اش بهترین باشد؟

مردانی که به همسر جوانشان به خاطربرنامه های شخصی شان بی توجهی می کنند و این اسبابی می شود تا آن زن جوان جذب محبت مردان کوچه و بازار شود"غیرت"دارند؟؟مگر تعریف غیرت فقط امرونهی ظاهری و صداکلفت کردن است؟وقتی که معصوم(ع) می فرماید:"هدیه ی مرد به همسرش عفت او را زیاد می کند"یعنی غیرت شما در این است که عفت همسرتان را زیاد کنید تا او خودش را از گزندآلودگی ها دور کند نه اینکه فکرجامعه و امورشخصی شما را از محبت به شریک زندگی تان غافل کند

می گویندشیعه ی علی(ع) هستند علی که عدس پاک می کرد و جارو می زد زخم فاطمه را تیمار می کرد این مردان شیعه ی خودشان هستند که کاردر خانه را کسرشان می دانندعلی که خیبر را یک تنه جابجا می کرد وقتی را برای عدس پاک کردن می گذاشت فدای بلندای طبعش که در هر کارش تدبیری عمیق نهفته بود

برای رسیدن جامعه به وضع کنونی مردان و زنان به یک اندازه مقصربودند هم زنهای بی عفت و هم مردنمایان نامرد.....


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/2ساعت 2:3 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام طاعاتتون قبول درگاه حق

چند روز پیش مشغول تماشای برنامه گلبرگ بودم که آقای دهنوی خطاب به مادر شوهرهای عزیز می گفتند:"اگر شما عروستان را اذیت کنید و مدام باعث رنجش او شوید عروس شما افسردگی می گیرد و در برآورده کردن نیازهای پسردلبندشما ناتوان می شود و این گونه دودش به چشم خودتان می رود"بلافاصله بعد از این برنامه به طور اتفاقی سریال ساختمان پزشکان را دیدم مادرشوهری که عروسش را به خاطر کوتاهی قد تحقیر می کرد و در زندگی عروسش مدام دخالت می کرد هرچندقالب فیلم طنز است و منظورش بزرگ کردن رذایل برای خنداندن است اما غیر مستقیم تاثیر سوئش احساس می شود سریال ها بسیار فراگیرتر و همه پسند تر از سخنرانی ها هستند و مردم بیش تری را متاثر می کنند به فرض هم کسانی مثل من هر دو برنامه را دیده باشند هرچه سخنران محترم از این طرف خودش را خسته می کندسریال بعدی تاثیرش را از بین می برند بالاخره مردم نفهمیدند به راه کدامشان بروند؟چرا این همه تناقض؟

چندهفته پیش نامه ای در صندوق پست منزلمان خطاب به پدرم به این مضمون افتاده بود:"سلام همسایه ی عزیز متشکر از اینکه زحمت کشیدید و راه آب ما باز کردید ما هم به خاطر این لطف شما ماهواره یمان را جمع کردیم"

این در حالی بود که پدرم کوچکترین تذکری برای ماهواره به آنها نداده بود(کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم )

خدای من باز ماه سوختن در غم فراقت آمد باز ما را در آغوش گرفتی می خواهم صورتم را به سینه ات بچسبانم تاجان دارم گریه کنم و تو با آن دست هایت که بر فراز همه ی دستهاست اشک هایم را پاک کنی و لبخندی بزنی و بروی و باز قلم عفوت را از قلمدان محبتت بیاوری امروز تا تعدادی صلوات می فرستادم نگاهی به صفحه ی صلوات شمار می کردم ناگهان با خودم گفتم:"خدایا تو چه بی حساب می بخشی و من چه حسابگرانه تسبیحت می کنم"


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/12ساعت 11:42 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام تولد تولد تولدش مبارکه چه خوشکل و بانمکه ببخشید میلاد مسعود منجی عالم بشریت مبارکه چه خوشکل و بانمکهدوست داشتن

این روزها که برای خریدظرف و ظروف به بازار میروم چیزهایی توجهم را جلب کرده که گفتم با شما درمیان بگذارم ظرف هایی هست که باید فقط برای بوفه بخریم یعنی فقط برای نمایش!وسایلی هستند مثل تخم مرغ پز و یا ذرت پز ویا جوراب شور که اگر نخریم نمی توانیم زندگی کنیم! و اما چیزی که بیش از همه ذهنم را درگیر کرد استفاده از ظرفهای مشروبات الکی به عنوان دکوری در میان ظرف های ایرانیان مسلمان ای عزیزان طلبه مگر استفاده از این وسایل در دکور منزل اشکال شرعی ندارد ؟؟چرا هیچ کس اینها را جمع نمی کند؟

چندوقت پیش برای کاری به احمدآباد(مشهد) رفته بودم از احمدآباد به سمت تقی آباد که می رفتم از بس بی حجابی و بی عفتی دیدم کم کم سرم سبک شد و احساس میکردم وارد فضا شده ام انگار همه را غریبه می یافتم چادر من در آن محیط ناهنجاری به حساب می آمد اما این بار سلول های بدنم بودند که فریاد زدند:"اللهم عجل لولیک الفرج"اما سوار اتوبوس که شدم  هنوز در بهت بودم فلکه ی برق پیاده شدم اذان می گفتند جوانی را دیدم که مغازه اش را بست و به سمت مسجد صنعتگران می دوید و بعد از نماز باز هم صدای تفسیر حاج آقای صرافیان به گوش می رسید اینجا بود که قلبم آرام گرفت

راستی ما را آوردند که "امیر" دنیا شویم

افسوس...

افسوس که "اسیر" دنیا شدیم


نوشته شده در شنبه 90/4/25ساعت 6:56 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام جاتون خالی مسابقات استانی انشای نماز بودم(البته ریا نشه مقام اول رو هم آوردیم) گفتم شاید خالی از لطف نباشه متنم رو برای شما بزرگواران هم بگذارم

آب آمد تا به نشانه ی تطهیر بر جوارح مومن جاری شود روشنای حضور خدا در دلش تپید "نور"شد و آن گاه وضو نام گرفت و این بهترین لقب برای آب بود. و مومن ضیاء و نورانی گام در وادی محبت معبود گذاشت آنجا که عشق باریده بود.دلش در تمنای یار به مانند گنجشکی تپید رفت تا عاشقانه "نماز" بگذارد چشمه سار بهشت همان باران اشکی است که در نمازت صورت سجاده را می بوسد و تو آنگاه که نماز می خوانی خودت قطعه ای از بهشت هستی...

نماز راستین باختن تمام هستی در قمار زندگی به حضرت معبود است:"خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر"نماز راستین را باید در دفتر زندگی اول مظلوم عالم جست و جو کرد او که نمازش را "پی قدقامت موج"می خواند نماز او جز"باختن" و جز"سوختن"میلی نداشت و این باختن آن چنان شعف دلربایی برایش رقم می زد که خیالی نداشت اگر تیغ تیز و برنده را از جسم نازنینش بیرون کشند.آخر علی(ع) هنگام نماز جسم نبود تجسم واقعی"ونفخت فیه من روحی"بودوقتی نماز می گذارد در تصور"جنات تجری من تحت الانهار"نبود. وقتی کمان ابروی یار را می دید نیازی به دیدن ماه آسمان نداشت

چه خوش است وقتی که تنهایی صورتش را به شیشه ی دل می چسباند روی بخارات شیشه یاد معبود را با "نماز"نقاشی کنیم آن گاه خواهید دید که شیشه ی دل هم اشک می ریزد شیشه متواضعانه دل می ترکاند و می شکند چون نیک می داند که یارش خریدار "شکسته ها"است دل مومن آیینه ای شیشه ای است که وقتی در موسیقی بی قراری پروردگارش نماز می خواند می شکند و آنگاه در قطعاتش می توان رخ یار را به نظاره نشست

نتیجه ی "نماز"فراگیری مرام عاشقی است اگر دل باختی سر وقت برو. اگر دل دادی با توجه برو. اگر دلت گیر است و رو نداری ابرازش کنی فقط در محضرش سراپا عشق شو تا اثری از تو نماند.این روزها که عاشقی مضحکه ی دست غریبان شده کاش شور نماز احیای عاشقی کند تا در ماورای جسم بتوان خانه ی دوست را جست و جو کرد وبا اشک فریاد زد:"ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست/منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟/کاش نماز ها به مانند رنگین کمانی عشقناک پلی شوند تا اجسام گرفتار خاک را به فراسوی افلاک پیوند زنند آنجا که آواز شقایق ها شنیدنی است و خاک موسیقی احساس تو را می شنود   یالطیف 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/9ساعت 1:59 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام و عرض تهنیت ! این مدت که نبودم و شما همه اش را انداختید گردن اتفاق جدید الوقوع زندگی ام کلی به یادتان بودم و دنیایی برایتان حرف داشتم...با مخاطبان میزکارم  روی پل هوایی در ایستگاه اتوبوس و در حوزه ی امتحانی و... حرف می زدم و شما مثل همیشه با کامنت های قشنگتان شارژم می کردید

چند روز پیش در اتوبوس نشسته بودم که 2 خانم سوار اتوبوس شدند - دستشان 2هدیه ی کادو پیچ بود وقتی کادو را باز کردند به اتفاق فرمودند:اه...../درست حدس زدید هدیه ی آنها چیزی نبود جزکتاب!...چرا؟؟چرا دوستان من جامعه ی ما به این فقر فرهنگی دچار شده است وقتی گفته می شود ارزش یک جامعه به افراد کتاب خوان است چرا این چنین بی ارزشی در جامعه موج می زند؟هنوز هم هیچ لذتی با مطالعه برابری نمی کند...یاد این جمله افتادم:برودسکی:"انسان آن چیزی است که مطالعه و تحقیق می کند"(انسان شدن بعید نیست)

این چند وقته که یکمقداری درگیر کار اداری بودیم تازه فهمیدیم چه خبر است....برو از روی این برگه 4تا کپی بگیر!کپی گرفتی؟حالا برو تمبر بزنشون....این برگه خط خوردگی داره برو یک هفته دیگه بیا...مسئولش الآن نیست 2هفته دیگه بیا...اصلا برو دیگه نیا!

بانکهای محترم مردم را برای پرداخت وام های دولتی که سود کمتری به بانک تعلق می گیرد کلی علاف می کنند تقریبا چندهفته ای باید گرد بانک طواف کنید تا عابقت جوینده وام گیرنده بود !آخرش هم که مجبور می شوند پرداخت کنند نمی توانند مکنونات قلبی خود را کنترل کنند و می گویند:"کی بشه این وام ازدواج رو قطع کنن؟!"

جای شما خالی(پر) امروز رفتم دادگستری ...چه همه طلاق و جدایی...ادعای نفقه ادعای مهریه ادعای محبت ادعای توجه ادعای احساس ادعای عشق....درخواست کرده بودند اما نبود پس جدا می شدند..عرش خدا از واقعه ی طلاق می لرزد عرش خدا بر فراز دادگستری دائما در حال لرزش است..چرا؟چرا؟

روح ما در کشتی نجات ائمه ماوا خواهد گرفت میلاد ام الائمه مبارک باد..ای دخترآفتاب ای همسر ماه/ای مهر تو را ستاره ها خاطرخواه/این ذره به سایه ی تو آورده پناه/یا فاطمه اشفعی لنا عندالله / راستی روز زن حسابی مبارک...

-باران خرداد90


نوشته شده در دوشنبه 90/3/2ساعت 10:54 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

با سلام و عرض تسلیت!

بی مقدمه می رویم سر اصل مقدمه!می گویند وقتی حضرت موعود ظهور می فرمایند خیلی از مسلمان ها به علت انحرافات شدیدی که در دین بوجود آورده اند اسلام ایشان را نمی پذیرند و می گویند او دین جدیدی را آورده است داشتم با خودم فکر میکردم حتما این ها بخشی از دین را محض ریا در آخرالزمان انجام می دهند اما کدام احکام است که کساد و تعطیل می شوند؟ و رعایت این احکام در آخرالزمان سخت تر است(و البته برای خدا دلپذیر تر)؟؟؟؟فکر میکنم نماز و روزه تاحدی اجرا شوند اما....

اما در ارتباط با نامحرم تحت عناوینی مثل:بالا بودن روابط عمومی یا نسبت فامیلی و...خلاف قوانین دین پیش می رویم

بیش از نیاز روزمره یمان خرید میکنیم کلی و مسافرت و تفریح می رویم وقت انفاق که می رسد شرمنده ایم یارانه ها زندگی را سخت کرده....

سن ازواج را به بهانه هایی مثل مسائل مالی-پیدا نکردن فرد ایده آل و...بالا می بریم در حالی که تاکیدات موکدانه ی پیامبر دین مان را نادیده می گیریم و بعد هزاران انحراف و...

این حدیث که فرموده:"از نشانه های مبارکی زن مهریه ی اندک است"با ما شوخی داشته و گرنه کلاس انتشار خبر ازواج فلانی به تعدد سکه هایش است...

پیامک ها و بلوتوث هایی در گوشی مان یافت می شود که اگر امام زمان که هیچ پدربزرگمان بخواهد آنها را تصادفی ببیند کلی زیر سوال می رویم و....

نمی دانم این روزها حضرت موعود با تنهایی هایش چه می کند؟به حالمان گریه می کند؟نغمه ی تنهایی از پس بغض صدایش پیداست.... نرگس ها رنگ باختند از دلتنگی اش!شرمنده ام آقای من! با این پرونده ی سیاه از استغاثه برای فرجت هم خجالت می کشم آخر اگر من بین منتظرانت باشم برایت افت دارد...مگر مرا جزء سیاهی لشگر حسابم کنی...

یاران تو چقدر نیکو اند....امام صادق:یاران مهدی مردمانی :پولاددل سرشار از یقین به خدا و محکم تر از صخره ها هستنداگر به کوه ها روی آورند آنها را متلاشی می کنند

آمدم برسر راهت گلبرگ بریزم اشکهایم خیسشان کرد...جمع شان کردم دیگر تصویری ندارم جز ارادت....

 

 


نوشته شده در شنبه 90/1/27ساعت 11:11 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلااااااااااااااااااااااااااااام من اومدم اومدم اومدم...اصلا لازم نیست احساساتتون رو کنترل کنید می تونید بگید که از اومدنم خوش حالید یا اینکه کاش هیچ وقت نمی اومدم.....باز رهاورد سفرم را با چمدانی پر از یاس و اقاقی و شکوفه های بهار روی میزکار پهن می کنم

سمنان:شهری بسیار تمیز و زیبا با مردمی فرهیخته...البته در مسیر عبور از خراسان رضوی به این استان جز برهوتی کویرمانند چیزی رویت نمیشد (اگه همون رنده های کف جاده نبود راننده ها هفتا پادشاهو خواب می دیدن قبل از رسیدن به شهر سمنان هم پستی و بلندی های جاده ما را به یاد ترن هوایی پارک ملت انداخته بود)

پایتخت:اتوبان ها و لاین های این شهر مثل مارپله درهم فرورفته بودند پرچم هایی که بالای پل های بزرگ نصب کرده بودند سیاه شده بودند مثل دل مردم پایین پل...گاه گاه بارقه هایی از امید مثل ستاره های دنباله دار  ظلمت را روشن می کردند و زود ناپدید می شدند یاد این شعر افتاده بودم:سلامت را نمی خواهند گفت پاسخ.....هوا بس ناجوانمردانه سرد است..

قم:نور حضور بانوی آب و آینه از فاصله چند کیلومتری شهر- دل ها را آرام می کرد حضور روحانیون معظم این شهر را آرامشی آرمانی بخشیده است خیل جمعیت مثل تشنگانی به سمت چشمه سار عشق روان شده بود. استادی می گفت مقام عصمت و عظمت بانو به قدری است که می تواند شفیع همه ی مردم دنیا باشد

جمکران:بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین...مولای من هرچند ادعای ایمان ندارم اما تو برای ما بهتر نه بهترینی! صدایم کن! بگذار تا در فضایی که طول موج صدایت حضور دارد عشق را تنفس کنم و از شوق دیدارت لبریز شوم  شرمنده ام از اینکه این همه از تو غایب و غافلم

سلسله جبال البرز:بر فراز کوهستان های بلند کشورم سرود افتخار خواندم و آواز دلتنگی آنهایی را سردادم که اگر سرشان نمی رفت امروز البرز آزاد نبود در سرمای بهاری آنجا که هنوز کوه ها دل در برف داشتند آش رشته ای خوردیم که حسابی چسبید راستی یک سوالی! چرا اسم غالب رستوران ها اکبر جوجه بود؟ای بابا! اصغری کسی نیست این جوجه ها رو از دست اکبر بگیره مرد بنده خدا...جالب بود

دریا:سمفونی حضور نگار...واحساس دلچسب ابدیت....احساس فنا در ذات لطیف حق...اما سیاهی اطراف دریا عاملی شد تا بسرایم:آی آدما که در ساحل نشسته اسیر تن اید! یک نگار بر فراز دریا می پاشد عشق.../چرا به جای طراوت آن عشق تنها لذات مادی را می نوشید؟؟

راستی دوستان:اگر یادتان ماند و باران گرفت-دعایی به حال بیابان کنید-التماس دعای بهاری-باران-فروردین90

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 12:28 صبح توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام و عرض ارادت

هفته ی پیش تقریبا همین ساعات بود که صدای پیجر راه آهن به گوش می رسید :مسافرین محترم قطار...به مقصد تهران هرچه سریع تر به سکوی...وقتی قطار حرکت کرد نمی دانستم من در قطارم یا قطار اطراف مرا پر کرده است صدای صوت قطار آهنگ سفر بود و شاید طنین غربت و دوری از وطن اما در انتهایش ندای مهاجرتی برای قربت به گوشم می خورد که سخت آرامم می کرد و دلهره ی تنهایی را از خاطرم می برد دعوت گروهی تحت عنوان شورای هماهنگی فعالان سایبری را لبیک می گفتیم دوره ی خوبی بود اما باز من از همه کوچکتر بودم...
چند نکته ی جامعه شناسی حاصل حضورم در این اردوی کشوری بود(البته این نکات نظر شخصی ام است و کاملا نسبی است) با اینکه گروهی که از مشهد رفته بودند خیلی کم نبودند اما ارتباط و اتحاد چندانی نداشتند ازهم گسیختگی و ارتباط گیری ضعیف بینشان زیاد دیده می شد برخلاف اصفهانی ها (ی عزیز) و یا تهرانی ها که در صحبت جسورتر و روابط عمومی بالاتری داشتند (یکی از اساتید کشوری می گفت:دانشجوهای خراسانی با اینکه غنی ترین پایان نامه ها را به لحاظ ادبی و علمی دارند در دفاع از پایان نامه هایشان از سایر استان های کلان ضعیف ترند)و البته روحیه انتقادگری (که بدهم نیست) در بین خراسانی ها زیاد دیده می شود : بعد از حضورشان در این اردو آماج نقدها را در وبلاگ هایشان به سمت شورا روانه کردند...

روبه فیروزه ای ترین گنبد دنیا روبه جمکران عطرآگین چند کلمه با امامم صحبت کردم و در حالی که تکیه به مسجد مرمر داده بودم نوشتم... خصوصی هایش که هیچ بقیه را روی میزکار روان می کنم تا شاید به دریای دل شما هم خوش نشیند...:

.........راستی آقاجانم ! امروز!جمعه!اینجا!جمکران!هوا ابری است و خورشید پشت ابر است...و اگر این خورشید نه اینکه از بین می رفت بلکه فاصله اش را اندکی از زمین زیاد می کرد زمین از بین می رفت...پس مردم چگونه سر از تن خورشیدی به نام حسین(ع)زدند؟چگونه با جامی زهرآگین جگرحسن(ع) را پاره پاره کردند؟و جسم بی جانش را باتیر به تابوت دوختند؟مگر سینه ی خالی از جگر تیر زدن هم دارد؟حتما با خودتان می گویید همانگونه که مرا خواهند کشت....آقاجان!حرفهای غم انگیز نزنیم از فرج بگویید از جشن ظهور...

گرد و غباری بلند شد که دیگر چشمانم نمی دید که چه می نویسم شاید سال گذشته هم چشمان خیلی ها را گرد وغباری پر کرد که قلمشان و فعلشان به خطا رفت آقاجان!مواظب خودت باش که غیر از تو کسی را نداریم...

وقتی از دوستان هم سفرم جدا می شدم نگاه هایشان از من جدا نمیشد نگاه هایی ملتمسانه برای رساندن سلام و محبتشان به امام رئوف....رفتم و نگاه های مهربانتان را چون امانتی به مولا تحویل دادم و از شرم عظمت نگاه مولا جز اشک راهی را نیافتم

نگاه هایش مثل همیشه پدرانه با عظمت و سرشار از لطافت بود....امیدوارم رهاورد این سفر به دلتان نشسته باشد -باران-اسفند:89


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 4:15 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak