میزکار من
سلام ما نفهمیدیم چرا جوجه ها رو آخر پاییز می شمرند ما رو اول زمستون؟ شما رو هم شمردند؟ چندتا بودین؟حضرت علی یک راه خوب برای شمردن خودمان معرفی می کنند شما هم استفاده کنید و جرعه ای از کلام فیروزه ای شان را روی میزکار جاری می کنم گوارای وجودتان: 1 . قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ. قدر هرکس به قدر همّت اوست.حکمت 47/1 2 . ما رَفَعَ اِمْرَءاً کَهِمَّتِهِ. (هیچ) چیزی بسانِ همّت، آدمی را به اوج نبرد.حدیث 9707/2 شمردین؟به نظرشماقدر ما چقدر است؟چقدر در اوجیم؟به بیانی دیگر ای همراه میزکارمن!آن ارزی که می ورزی!کارنامه ها و نتایج امتحانات در پیش اند به نظر شما برنده ی واقعی کیست؟ نمره ی تاپ (top) کلاس ؟ فهم تاپ کلاس؟ایمان تاپ کلاس؟(شایدم هر3 باهم؟)قضاوت با شما....بیایید کارهایی زیبا انجام دهیم تا پژواک لطفش در جهان باقی بماند(بیا تا گل برافشانیم و می در صاغر اندازیم فلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم) تمام کارهایمان را اثرگزار کنیم تا بی نهایت!برنامه ی زندگی و کارهای روزانه ی ما به نحوی باید باشد که حسمان از خدا را هر روز افزایش دهیم یا به عبارتی هر روز بیشتر از دیروز خدا را احساس کنیم حالا به نظر شما برنامه ی زندگی ما محتوی چه کارهایی باید باشدکه بتوانیم خدامحور باشیم؟ به فرض که کارهای خوبی در شبانه روز انجام می دهیم(فرض محال که محال نیست)نیت ما کار ما را جاودانه و اثرگزار می کند اگر درس خواندن ما حس ما را نسبت به خدا افزایش دهد یادوجود مهربانش را بر ما متذکر شود که فبها ولی اگر درس خواندن عاملی بر غفلت از خدا شود خدایی که آفریننده ی آن علوم است به درد........می خورد در ضمن ما به آن اندازه زنده ایم که می فهمیم و ادراک می کنیم یعنی زندگی ما به میزان قوای فعال فهم و ادراکات ماست(یا ایهاالذین امنوا استجیبوا لله ولرسول اذا دعاکم لما یحییکم) معیار دیگر درس خواندن صحیح این است که ادراکات و فهم و بصیرت ما را بیافزاید نه اینکه صرفا حفظ اندیشه ها باشد(این کار(حفظ) را که مموری موبایل هم انجام می دهد پس فرقش با ما در چیست؟) استاد بزرگوارم چند معیار هم نام می بردند برای اینکه بدانیم کار را برای خدا انجام می دهیم یا خیر! اولی افراط است حتی اگر در کارهای خوب به مرز افراط رسیده ایم باید کم کم بدانیم که هدف چیزی جز رضایت محبوب است(چون افراط بالذات ناپسند است)....و بعدی ناسپاسی و سروصدا و دعوا به راه انداختن کینه به دل گرفتن از دیگران در ضمن کار- یا هنگام مشاهده ی نتیجه ی آن است کاری که برای او باشد چیزی جز لذت و خوشی به همراه ندارد(مراجعه شود به برخورد افراد هنگام دریافت کارنامه ها و نتایج امتحانات هم چنین مراجعه شود به رفتار افراد در حین مسابقات فوتبال) درهر صورت امتحانات این ترم هم باخوبی و خوشی به پایان رسید البته ما در بعضی امتحانات که کم درس خوانده بودیم سوال را بی جواب نمی گذاشتیم وتولیدی جواب می دادیم و از این راه کلی در علوم انسانی تولید علم کردیم حیف که به میزان تولیدات علمی مان از ما نمره کم می کنند بعد اون آقای ابراهیم فیاض میره می نویسه: ما الان با 2 تعبیر مواجهیم:فاجعه ی علوم انسانی و علوم انسانی فاجعه آمیز........ راستی یکی از دوستان نظری داده بودند که سهوا پاک شد عذرخواهم..... باران-دی ماه 89 وقت عالی بخیر- نمی دانم این اصطلاحی را که می خواهم بررسی کنم کسی تا به حال حرفی از آن زده یا نه؟ در سرچ اینترنت که چیزی پیدا نکردم در هر صورت آنچه می نویسم نظر خودم است و امکان صدق و کذب آن وجود دارد افرادی را پیرامونمان می یابیم که به علت فراغت بال زیاد و بیکاری مفرط شروع به خیال پردازی و اوهام می کنند این افراد وقتی نظرات و سوالاتشان را برای کسانی که مشغولیت هدفمندی دارند مطرح میکنند آن فرد دومی نمی داند به حال او بخندد یا گریه کندو اصلا از طرح این سوال در ذهن او متحیر می ماند گروه اول کسانی اند که از بیرون خلوت و خالی شده اند یعنی بیرون هدفمندی برای خود نساخته اند به همین علت از درون مشغول و پر می شوند البته پر از پوچی و بی هدفی ..مسائلی عجیب در ذهنشان نقش می بندد مثل اینکه :من با این تصادف می میرم...خدا چرا اینجوریه چرا اونجوریه و....اما گروه دوم که از بیرون خود را مشغول اهداف والا کرده اند کمتر فرصت بیکاری می یابند که فکرشان را به دست شیطان بسپارند و از درون نیز بسیار آرام و هدفمند اند. اما با این مقدمه می رویم سر اصل مطلب:تاکیدات بسیاری در دین اسلام به جلسات علم آموزی و حتی جلسات تذکر شده است اما همین قدر هم اسلام به "برنامه ریزی-حدوسط و اعتدال" تاکید دارد. چنانکه می بینیم پیامبر برنامه ی زندگی شان را تقسیم بندی فرموده اند تا مبادا یکی از برنامه ها بر دیگری فائق آید و از حد اعتدال خارج شوند اما متاسفانه آسیبی که در بین حتی بچه مذهبی ها دیده می شود:"زندگی ها ی جلسه محور" است.درست است که افرادی که در جلسات مفید حضور پیدا می کنند از گروه دوم طبقه بندی بالا اند که در ابتدا با هدفمندی به جلسات متعدد می روند اما همین که تعدد افراطی جلسات پیش می آید و اعتدال از بین می رود کم کم هدفها هم گم می شوند. شاید به مرور هدف اصلی از حضور در جلسات:عادت یا پرکردن اوقات فراغت یا ملاقات دوستان بشود.فرد در ابتدای ورودش به دنیای جلسه محوری وقتی در جلسات حاضر می شود با هدف علم آموزی به طور مثال تمام حواسش محو سخنران است و حسابی استفاده می برد اما وقتی غرق در زندگی جلسه محور شد چون خودش را از جلسه و سخنرانی اشباع کرده است (به شکل افراطی به آن پرداخته)استفاده بردن از سخنران و جلسه برایش کم اهمیت می شود و فقط بر طبق عادت در جلسه حاضر شده حاضر که چه عرض کنم: هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای؟؟ ارتباط با اطرافیان-دوستان و آشنایان بسیار مفید و موجب تسلی خاطر است اما وقتی همین ارتباط با آدمیان به واسطه ی زندگی جلسه محور به افراط کشیده شود و فرد فرصت خلوت کردن با خود و خدایش را از دست بدهد آن گاه لذت عبادت از کامش سلب می شود و با اینکه از صبح درگیر جلسات مختلف بوده اصلا از نمازظهرش لذت نمی برد و نمی تواند لحظه ای ذهنش را متمرکز خدا بکند. و اگر این کارهای مثلا فرهنگی کیفیت عبادات ما را پایین بیاورند که "کار بی فرهنگی" اند در ضمن اگر او از محاسبه ی نفسش هم غافل شودکه دیگر اوج فاجعه است زندگی های جلسه محور گاه افراد را آنقدر به خود مشغول میکند که از اصولی مثل صله ی ارحام باز می مانند. گاهی سرزدن به اقوام و احوالشان را پرسیدن از حضور در جلسه ی سخنرانی فلان استاد نزد خداوند ارزشمند ترند جلسه نمی رویم که جلسه رفته باشیم جلسه می رویم که به این اصول پایبند باشیم اما متاسفانه به آنچه در جلسه آموخته ایم عینیت نمی بخشیم قضیه شده است :جلسه برای جلسه! جلسه محوری انسان را از مطالعه ی کتاب باز می دارد آخه ای برادر! ای خواهر! کدام رکن از کتابخوانی مهم تر؟؟؟ چقدر بزرگواران دین و جامعه روی کتابخوانی تاکید کرده اند آن وقت میانگین مطالعه ی ما می شود......دقیقه!اگر جلسه بتواند ما را به سمت کتابخوانی و کسب معرفت بیشتر مشتاق سازد "جلسه" است نه اینکه فقط جلسه برای جلسه-هنوز هم هیچ لذتی با مطالعه برابری نمی کند اعتقادم بر این است که حضور در جلسات سخنرانی همایش ها کنفرانس ها و....اگر براساس اهداف والا باشد اعتدال در آن رعایت شود و به کسب علم و عمل منجر شود مطلوب است البته مولا علی همه ی این حرف های من را در قالب جامع تر و کامل تر فرموده است که مخلص کلام است: "جاهل را نمی بینی جز در افراط و تفریط" اگر شما هم از آسیب ها ی زندگی جلسه محور چیزی به ذهنتان می رسد میزکارمن آماده ی نمایش آن هاست-باران-دی ماه 89 سلامی به بلندای نگاهتان!سال گذشته درست روزی مثل فردا "امتحان تاریخ داشتیم" از صبح روزی مثل امروز خوانده بودم:"صفین را.......... صفین را........صفین را....."هرگاه نام این جنگ را می شنوم لرزه بر اندامم می افتد دلم می خواهد بر مظلومیت مولایم تا به ابد گریه کنم در نهج البلاغه خواندم یکی از یاران امام علی که بسیار ایشان را دوست می داشت وقتی از جنگ صفین بازگشتند(از داغ دردی که بر امام وارد شده بود دق کرد) و مرد آن گاه امام فرمودند:"لواحبنی جبل لتهافت اگر کوهی مرا دوست بدارد درهم فرو می ریزد"(حکمت111) خلاصه آن روز را تا به عصر تاریخ می خواندم دیگر به جنگ صفین رسیده بودم که طاقت نیاوردم یکی از دوستانم که خیلی هم اهل سیاست نبود با من تماس گرفت صدایش پر از بغض و کینه شده بود گفت:دیگه شورشو درآوردن از کجا شروع کردن و حالا حتی حرمت امام حسین رو هم شکستنپاشو لباس بپوش بریم فلکه ضد راهپیمایی...حداقل برای عرض تسلیت به امام حسین بریم" منم که خیلی تعجب کرده بودم از لحن صدای دوستم و خودم هم تصمیم داشتم برم مصمم تر شدم و به سرعت آماده شدم یکسره جملات دوستم در ذهنم مرور می شد:از کجا شروع کردن و حالا حتی حرمت امام حسین روهم....."ذهنم دنبال یک آیه از قرآن می گشت بالاخره اومد:لاتتبعوا خطوات الشیطان...."من آن روز ساعتها وقتم رو با دیگر راهپیمایان در خیابان ها گذراندم و خیلی ها را دیدم که با اشک اعلام انزجار می کردند من در تاریخ آن روز ثبت شدم حتی اگر قطره ای از آن دریا بودم....و این بود "امتحان تاریخ"به قول مصطفی:"تاریخ مرا در محک امتحان قرار داده است" راستی!تو گویی با آغاز سال 88 شیپوری نواخته شد تا مردها از نامردان مشخص شوند(آنگاه که شیپور جنگ نواخته می شود شناختن مرد از نامرد آسان می شود.(شهیدچمران). اما کاش این تراژدی غمبار آن سخنرانی دردناک نماز جمعه ی آقا را بر خود نمی دید...آی شهدا! نبودید جگرمان سوخت...دیدن چهره ی بغض آلود آقا از پشت پلک شیشه ای تلویزیون هم اشک ها را امان نمی داد....نمی دانم به اندازه ی چند سال در این انتخابات آقا را پیر کردند....ادعای بصیرت و صاحب نظری ندارم فقط آن نکته ای که ایشان فرمودند و مثل نفس کشیدن باید تکرار شود کلام گهربارشان در خصوص فتنه است که باید در سالروز 9 دی مرور شود پس بیایید مثل درس بخوانیمشان کارش فقط سرچ کلمه ی بصیرت در گوگل است..... 9دی نه در تقویم شمسی بلکه در آسمان ها باید ثبت شود هرکس نبود جایش حسابی خالی بود من که شخصا هیچ تفریح لذت بخشی را با راهپیمایی عوض نمی کنم....اما لذت بخش تر از آن وقتی بود که می دیدم کسانی که پیش از این گرفتار فتنه شده بودند اما آنقدر جرئت و جسارت داشتند که اصلاح نظرشان را اعلام کنند درود بر آنها..... خلاصه ای مهربان مخاطبان میزکار! بیایید آزاده زندگی کنیم و حوادث تاریخی ما را مغلوب خود نسازند(راستی نمره ی اون امتحان تاریخم 19 شد)آنجا که مصطفی از آزادگی این چنین می گوید شایسته است بخوانیمش: انسان های آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند ولی تا آنجا که زنده هستند به راستی زندگی می کنند و با اختیار خود نفس می کشند محکوم اراده ی دیگری نیستند و دیگران تسلیم آنها هستند..........باران -دی ماه 89 اثر:مصطفی چمران
Design By : Pichak |