سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























میزکار من

سلام و عرض تسلیت!با خودم فکر میکردم کجای کار ما اشکال دارد که همه ساله مراسمی با عظمت برای امام حسین(ع) برگزار می کنیم اما بعد از اتمام مراسم هاتغییری در عملکردمان احساس نمی شود! بعضی هایمان هم که متاسفانه در ضمن خود مراسم اعمال ضد اسلامی داریم گفتم اینبار از شما بپرسم تا برایم دلیلش را بگویید شماهم که لطف کردید و در این نظر سنجی پیامکی ما شرکت قابل توجهی داشتید اما سوال نظرسنجی در این قالب بود:به نظرشما دشمن چه نوع عزاداری ما را می پسندد؟/واما پاسخ های شما:

-عزاداری به سبک مسلمانی ما/-تحریف در مقتل-توجه نکردن به هدف قیام امام حسین.ابتذال.پرداختن زیاد به حواشی/آقای مطهری:انسانهایی هستند که میگن فقط تو عاشورا باید گریه کردبعضی نیز می گویند باید حماسه ی عاشورا را فقط تحلیل کرد اما شما بدانید گریه همراه با بصیرت و آگاهی بهترین نوع عزاداری است/به نظرمن اصلا با عزاداری به هر نحوی مخالفه برا همون ابتدا کمرنگش میکنه بعد پاکش می کنه اما از نوع روشنگریش می ترسه/-اینکه اصول اسلام را به بهانه ی عزاداری پرشور زیر پا بگذاریم/-به نظر من ما عزاداری خودمونو داشته باشیم. بیخیال دشمنان!/-عزاداری که همراه با قمه زنی باشه عزاداری که به خاطرش نمازمون قضا بشه/عزاداری باید جریان داشته باشه تا باعث آبادانی و زندگی بشه این نوع عزاداری است که جامعه رو به حرکت در میاره و به زندگی آدمها عمق میده/عزداری که "رو"داشته باشد اما"روح"خیر!/-بانوع عزاداری که مخالف اسلام دین و امام و رهبری باشه/ظاهر زننده و مشمئز کننده باطن بی ولا!/و خیلی ها در پیامشان نوشته بودند:شور بدون شعور!

خلاصه شاید بتوان نتیجه گرفت که کارما یا دشمن پسنداست یا خداپسند!و مراسم های ما جز این دو نیست! پس دشمن کلا با دینداری و حضور ما در مجالس عزای حسین مخالف است اما در وهله ی بعد اگر به عزاداری راضی شد-شور بدون شعور را خیلی می پسندد ما ایمان آورندگان به دین پیامبری هستیم که گفت:اگر روزی بر من بگذرد که دانشی که مرا به خدا نزدیک کند نیاموزم.طلوع آن روز بر من مبارک مباد!-دشمن می خواهد به ما تلقین کند که :"سالها پیش اتفاقی برای امامتان افتاده که شما نبودید که یاریش کنید پس حالا بنشینید و هرسال فقط  برایش گریه کنید مبادا بصیرتی کسب کنید که بتوانید در شرایط حال ما را شناسایی کنید مبادا توانایی این را کسب کنید که از تاریخ عبرت بگیرید و با شرایط زمان تطبیق دهید مبادا حرفی از رهبری تان بزنید!سیاست را چه به دیانت!عاشورا اتفاقی بوده که گذشته!اصلا مشابه مردم کوفه دیگر نداریم!حر دیگر تکرار نمی شود! چرا در مجالس عزاداری حرف از شهدا می زنید! شهدا فقط کارسیاسی کردند چه ربطی به امام حسین دارد؟نمی خواهدعاشورا را در مجالستان تحلیل و بررسی کنید فقط بر ظلم هایی که بر امامتان شدگریه کنید اگر گریه هم نکردید که خیلی بهتر است کار ما را کلا راحت می کنید!!!"

اما از آن جایی که بنده صاحب نظر نیستم که بخواهم فقط نظر خودم را نتیجه ی بحث بدانم روشنگری را به عالم متفکر شهید مطهری واگذارمیکنم که بصیرت آفرینی کند و توصیه می کنم حتما صحبتشان را  گوش کنید و از دست ندهید همین جا تریبون را به آقای مطهری می سپارم:

شهیدمطهری:حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد،یک صفحه سفیدونورانی و یک صفحه تاریک،سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیر است یا کم نظیر.

آیا تاریخچه عاشورا فقط رثاء و مصیبت است و چیز دیگری نیست؟!اشتباه ما همین است.

چرا ما صفحه نورانی این حادثه را کمتر مطالعه می کنیم در حالی که نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد.پس باید اعتراف کنیم یکی از جانیهای بر حسین بن علی ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه اش را میخوانیم.جانیهای بر امام حسین(ع) آنهایی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند.

حسین را یک روز کشتند و سر از بدن او جدا کردند،اما حسین که فقط این تن نیست،حسین که مثل من و شما نسیت.حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر میشود.دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین را کشت وتمام شد،ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده اش  مزاحمتر است.تربت حسین  کعبه صاحبدلان است.زینب(س)هم به یزید همین را گفت.گفت:تو اشتباه کردی،هر نقشه ای داری به کار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی و بمیرانی،برادر من زندگیش طور دیگر است،او نمرد  بلکه زنده تر شد.

اینکه گفته اند رثاء حسین بن  علی  باید همیشه زنده بماند حقیقتی است و از خود پیغمبر(ص) گرفته اند و ائمه اطهار(ع) نیز به آن توصیه کرده اند . این رثاء و مصیبت نباید فرامش بشود و باید همیشه اشک مردم را بگیرد،اما در رثای یک قهرمان...در رثای یک قهرمان بگریید،برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید،برای اینکه پرتویی از روح قهرمان در شما پیدا شودو شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید،شما هم عدالتخواه بشوید،شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید،شما هم آزادیخواه بشوید و برای آزادی احترام قائل باشید.شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه؟شرف و انسانیت یعنی چه؟کرامت یعنی چه؟

اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم،آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم وگرنه بیهوده است.(برگرفته از کتاب حماسه حسینی)

 


نوشته شده در جمعه 89/9/26ساعت 10:56 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام.چندوقت است با خودم فکر میکنم به امام حسین چه بگویم؟ نه ادعای آزادگی دارم و نه مدعای اسلام ........اماعشقش قلبم را سرشار از طراوت و شور کرده است.و اما ادعای عشق داشتن که دیگر بزرگترین مدعاست دیشب می خواندم که امام صادق (ع) فرموده اند: هرکس خداوند خیرخواه او باشد محبت حسین و شوق زیارتش را در دل او می اندازد....نمیدانم آیا ما واقعا عشق او را داریم؟یا نه؟ اگر داریم پس چرا اینگونه ایم؟

چندروز پیش در کلاس اخلاق استاد یکی از سخنان خداوند به حضرت موسی را برایمان گفت که تمام ادعاهایم سرکوب شد و دلم می خواست خون بگریم و تا اشک دارم گریه کنم...:

ای پسرعمران! دروغ می گوید آنکه می گوید مرا دوست دارد و تمام شب را می خوابد

و ذیل آن شعری می آورم از عطار نیشابوری در همین زمینه:

عاشقی از فرط عشق آشفته بود                     بر سر خاکی به زاری خفته بود

رفت معشوقش به بالینش فراز                          دید او را خفته وز خود رفته باز

رقعه ای بنبشت جست و لایق او                       بست و آن بر آستین عاشق او

عاشقش از خواب چون بیدارشد                        رقعه برخواند و به رو خون بار شد

این نوشته بود کای مرد خموش                          خیز اگر بازارگانی سیم گوش

و ر تو مرد زاهدی شب زنده باش                       بندگی کن تا به روز و بنده باش

و ر تو هستی مرد عاشق شرم دار                  خواب را با دیده ی عاشق چه کار؟

مرد عاشق باد پیماید به روز                            شب همه مهتاب پیماید ز سوز

چون تو نه اینی نه آن ای بی فروغ                      می مزن در عشق ما لاف دروغ 

گر بخفتد عاشقی جز در کفن                            عاشقش گویم ولی بر خویشتن

چون تو در عشق از سر جهل آمدی                        خواب خوش بادت که نا اهل آمدی 

یکبار دیگر مرام عاشقی حسین به خدایش را مرور کنیم لازم است.... التماس دعای فراوان-باران-آذر89  

                


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 6:0 عصر توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |

سلام و عرض ارادت! امشب با وجود مشغله ی بسیار می نویسم به خاطر آن هایی که از سر لطف بر میزکارم منت می نهند و گاهی به آن سری می زنند.و واقعا دغدغه مندم اگر می نویسم. راستی نخبه ی واقعی کیست؟ آیا واقعا فرار مغزهاست یا فرار بی مغز ها؟ جمعه ی گذشته اردویی بودیم که در آن استادسخنران می گفت:ما در تعریف شاخص ها اشکال مبنایی داریم! من 2 نمونه ذکر می کنم تا مساله روشن تر شود.سال ها پیش جوانی طلبه از مشهد به قم می رود و خوب که درس هایش جلو می رود و آماده ی رسیدن به مرتبه ی عالی علمی می شود خبر می دهند که پدرت در مشهد بیمار است.آن وقت است که پسر باید با خلاقیت و درایت یکی از راه ها را برگزیند یا طی کردن درجات عالی علم در شهر قم ویا بازگشت به مشهد و مراقبت از پدر بیمار.....و او به مشهد می آید و ضمن مراقبت از پدرش به ادامه ی تحصیل می پردازد...در جایی دیگر گفته اند روزگاری با قطار مسافرت می کرده یکبار چند دقیقه مانده به قضای نمازش به ایستگاه قطار نزدیک می شوند و طبق برآوردش تا توقف قطار نمازش قضا می شود آن گاه در حالیکه قطار در حال ایستادن بوده شیشه را باز می کند بیرون می پرد و نمازش را می خواند این فرد سال ها بعد"سیدعلی خامنه ای" معروف می شود که از فتنه ی 88 فرصتی برای رسوایی دشمنان خارجی و منافقان داخلی ایجاد میکند.

مثال دیگر مصطفی چمران عزیز است که وقتی به اوج درجه ی علمی اش یعنی دکتری فیزیک هسته ای رسید و می توانست در اوج رفاه به علم آموزی بپردازد رفت تا برای شیعیان جنوب لبنان قیام کند و علمش را برای آنان به کار گیرد و حق بدهید که این ایثار کمی نبود! اما نشات گرفته از تفکری خلاق و آینده نگر بود آینده ای ورای این آینده ی نزدیکی که ما را درگیر خود ساخته....رفت تا میلیارد ها سال عمر ابدی اش را نیکو بسازد.و عشق او اکنون چه کرده با دل ها!!...

خلاصه من ضمن اینکه برخورد خیلی مسئولین نظام با خلاقیت را اصلا مناسب نمی دانم  آنانی که برای انجام کار علمی رفاه غرب را ترجیح می دهند و سعی برای بسترسازی علمی در کشور خودشان ندارند را "مغز" تلقی نمی کنم که بخواهم فراری برایشان در نظر بگیرم

البته کسانی که برای علم آموزی به غرب میروند و مصداق حدیث:علم را بیاموز حتی از منافق !می شوند و بعد به کشور خود برمی گردندو آموخته های خود را در راه آبادانی وطن صرف می کنند از قاعده ی بالا مستثنی می کنم آنها نخبگی را حقیقتا معنا می کنند 

خوش دارم که زمین زیر اندازم و آسمان بلند رو اندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم(دکترچمران)-باران- آذر89


نوشته شده در دوشنبه 89/9/8ساعت 1:9 صبح توسط فاطمه کنعانی نظرات ( ) |


Design By : Pichak